۱۳۸۸ تیر ۱۱, پنجشنبه

پیام ابوالحسن بنی صدر به مردم ایران در 9 تیرماه 88 و..فجایع و کشتار انسانی در اردوگاه کهریزک


نسل جوان ایران!

تجربه ای که از آن سرافراز بدرآمدی، به تو می گوید 30 سال پیش، به نسل انقلاب، چه احساس تلخی از خیانت استبدادیان به اعتماد و امیدش دست داد. آن روزکه از زبان آقای خمینی شنید «35 میلیون بگویند بله من می گویم نه!»و دید که چسان کودتا کردند. اکنون نیز خود می بینی که تو نیزتا جمعه شب 22 خرداد 1388، «ملت همیشه در صحنه بودی» و ازفردایش، خار و خاشاک، اراذل و اوباش و آلت فعل ایادی امریکا و انگلستان شدی!

پیشاپیش معلوم بود که مافیاهای نظامی – مالی تقلب خواهند کرد. تردید نبود که «شورای نگهبان» تقلب بزرگ را «سالم ترین انتخابات» خواهد خواند. می توانی تصور کنی اگر به جنبش بر نخاسته بودی، عفونت این خیانت در امانت تا کجا انسانیت را از ایران می گریزاند؟ درود بر تو که، بدین جنبش، ایران را سرزمین آزادگان و مهد نسل استقامت کردی.« ندا» نماد جنبش و استقامت تو گشت، بدان خنده که بر دژخیم و بر مرگ زد. زن بود و جوان بود، شورشی گشت و نماد شورش بر تحقیر زن، تحقیر انسان، و خواستار حق جوان بر گشودن فضای زندگی بر روی خویش شد. نماد استقلال و آزادی طلبی نسل تو گشت.

ایرانیان!

دست آوردهای جنبش شما، هم اینک، سخت ارزشمندند : اسطوره ولایت مطلقه فقیه شکست و، به تجربه، دیدید که ولایت فقیهی که در زور ناچیز شود، تا کجا استبدادیان را از ارزشهای اخلاقی، از حقوق و از کرامت انسان تهی می کند. اینک میدانید که حق خویش را بر ولایت، یعنی حاکمیت بر سرنوشت خویش بر میزان عدالت و دوستی ، تمام و کمال باید بخواهید و به حاکمیت استبدادیان بر سرنوشت خویش پایان دهید:

1 - نه به ولایت فقیه و آری به ولایت جمهور مردم، هدفی روشن است و توانائی شما بر تحقق آن، کامل است.

توانائی شما کامل است زیرا اینک می دانید که می توانید، همه با هم، به جنبش درآئید. زیرا می دانید رژیم مافیاهای نظامی – مالی در زور و دروغ و تقلب و نیرنگ، ناچیز است. پس بر شما است که تمام توانائی خود را بکار گیرید. یعنی

2 – اینک که می دانید اصلاح نظام اگر با ولایت مطلقه فقیه ناسازگار باشد، ممکن نیست و تغییراین نظام به دولت حقوق مدار را می باید هدف کنید، پس نیاز مبرم به نیروی جانشینی در خور این هدف دارید. این نیرو که فرآورده استقامت در برابر استبداد است، از آغاز انقلاب تا امروز، در مبارزه است. چون هدف را شفاف کنید، در آن شرکت می جوئید. زنهار! بدون اقبال شما به این نیرو و شرکت شما در آن، خطر آن وجود دارد که زورعریانی که رژیم ولایت مطلقه فقیه است، یک نسل دیگر را هم قربانی خشونت کند. پس نگوئید رهبری کننده ای نیست، شجاعت خویش را به یاد و هدف خویش را بر زبان آورید، در جا، رهبری درخور را در خود می یابید .

3 - رژیم حاکم تا مرگ، گرفتار ساز و کار تقسیم به دو و حذف یکی از دو می ماند. آزمایشی که این انتخابات رسوا است، به شما می آموزد که زیان، بزرگ می شود اگر اجتماع صحنه نزاع گروه بندیهای مافیائی شود که تا مرگ رژیم، نمی توانند از حذف یکدیگر بازایستند.

در تقابل مردم با استبدادیان، پیروزی وقتی از آن مردم می شود که نیروی جانشین، بطور کامل بیرون از رژیم و درون مردم باشد. تجربه انقلاب 57 را نمی باید از یاد ببرید. آن انقلاب وقتی پیروز شد که هدف،استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی گشت و رهبری بیرون از رژیم شاه و درون شما مردم ایران قرار گرفت. اگر دررهبری شرکت کامل می جستید و رهبری بطور کامل متعلق به شما می گشت، یعنی امکان از خود بیگانه شدنش در ولایت مطلقه آقای خمینی و دستیاران او، بر جا نمی ماند، استبداد بعد از انقلاب را نیز به خود نمی دیدید.

4 – بار دیگر یادآور می شوم که حق قابل تجزیه و قابل انتقال نیست. حق از آن شما است یا تمام آن را دارید و یا خود خویشتن را از تمام آن غافل و محروم می کنید. این «انتخابات» بر شما معلوم کرد که بسنده کردن به «قدری» از حق ، محرومیت از آن می شود و قوای سرکوب را به جان شما می اندازد. حق حاکمیت و دیگر حقوق ملی و استقلال و آزادی و دیگر حقوق انسان، ذاتی حیات شما بعنوان انسان و شما به بعنوان ملت هستند. این حقوق را شما می باید بکار برید. پس ادامه دادن به جنبش و هرچه بیشتر همگانی کردن آن، مسئولیتی است که شما بر عهده دارید.

5 - تکرار می کنم که رجوع به قدرت خارجی و خشونت درکار آوردن، دو عامل کشنده جنبش همگانی است. جنبش شما می باید در استقلال کامل و با خشونت زدائی، تا پیروزی ادامه یابد. صحنه های زیبائی از خشونت زدائی ها، جهانی را به وجد آورد و به تحسین برانگیخت : فراخواندن شرکت کنندگان در جنبش به ترک خشونت در مقام واکنش نشان دادن به خشونت مآموران سرکوب و...

6 – جنبش نمی باید صفت دوام را از دست بدهد. از آنجا که تغییری چنین همه جانبه زمان می طلبد، پس جنبش می باید به یمن یک رشته ابتکارها، با استفاده از امکانها و فرصتها، ادامه یابد. چنانکه فریاد استقلال و آزادی همه روز از ایران برخیزد و در جهان طنین افکند.

7 – می دانم و می بینم که رژیم بیشترین قوای سرکوب را در اختیار دارد و از هیچ جنایتی روی گردان نیست. اما این را نیز می دانم که گریز از برابر زور وحشی میسر نیست. در خانه ها و در دل ها، نیز فرار کنندگان را تعقیب می کند و تا زبونشان نکند، دست بر نمی دارد. بنا براین، شجاعت ذاتی خود را بکار گیرید و در برابر زور، بایستید. نه تنها کوچه ها و خیابانها که تمامی مکانها و همه قلمروهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی را می باید عرصه رویاروئی با قدرتی کنید که در زور وحشی ناچیز شده است. انواع تحریم ها، به انزوا درآوردن رژیم، آشکار کردن بیزاری از رژیم در هر فرصت و...

8 - مبارزه موفق شما با سانسور، یکی از بزرگ ترین دست آوردهای جنبش شما مردم ایران است، ادامه دادن به جنبش از جمله با ادامه دادن به مبارزه با سانسور و آگاه کردن جهانیان از جنبشهای خود و جنایت و خیانت و فساد رژیم میسر است.

9 - از آنجا که مأموران رژیم روشهای بکار بردن زور را آموخته اند، هرگاه آنها که نقش نیروی محرکه را ایفا می کنند، بر اصل موازنه عدمی، پندار و گفتار و کردار را از زور خالی کنند، به شناسائی مأموران پنهان و آشکار رژیم توانا می شوند و می توانند دور از چشم و گوش آنها، شبکه ای از گروه های فعال بوجود آورند و جامعه را محل امن فعالیتهای خود بگردانند.

10 – در این جنبش، دانشگاهیان و دانشجویان و فرهیختگان، از زن و مرد، نقش نیروی محرکه جنبش را ایفا کردند. دستگیریها می گویند که این نیروی محرکه شکل گرفته است. این نیروی محرکه، می باید بزرگ کردن و افزودن بر کارآئی خود را هدف اول خود کند و به جد بدان بپردازد. این کار را از راه مداومت بخشیدن به جنبش است که می توان به انجام رساند.

در جهان، از ایرانیان، از سه نسل با فرهنگ، فرهنگ آزادی، سخن بمیان است. از نسل جوان دلیری سخن بمیان است که سرکوبگری کور رژیم، بر شجاعت و استقامت او، بر توان و امید او به پیروزی بر استبدادیان، افزوده است. در بیرون از مرزها، ایرانیان همه روز، در جنبشند و جهانیان شاهد جنبش ایرانیان برای استقلال و آزادی، خیره در سیمای زیبای ایرانی آزاده و مجذوب آهنگ خوش آزادی و امیدی هستند که از ایران بر می خیزد و در سرتاسر گیتی طنین می افکند.

شاد و پیروز باشید.

معتمد شما ابوالحسن بنی صدر

9 تیرماه 1388



گزارشی تکان دهنده از شکنجه و کشتار دستگیر شدگان اعتراضات اخیر
متن برگرفته شده از وبلاگ شاهد اردوگاه کهریزک. لازم به ذکر است که گزارش منعکس شده در این وبلاگ چند ساعتی‌ حذف شده و به جای آن لینک یک وب‌ سایت حکومتی دیده میشد.
نمیدونم از کجا شروع کنم ! اگه از لحاظ انشایی و املایی گزارشی رو که میخوام الان از گوانتاناموی ایران کمپ کهریزک بگم ایراد داشت من رو ببخشید چون خیلی عجله دارم و باید زودتر برم . الان که دارم این رو مینویسم ساعت 8 دقیقه بامداد 6 مرداد ماه هست . من بامداد امروز به همراه چند نفر به طرز معجزه آسایی از مرگ حتمی نجات یافتیم .
و الان از بیمارستان رسیدم خونه و بلافاصله پای سیستم اومدم و این وبلاگ رو ایجاد کردم
من 18 تیر دستگیر شدم . 21 سال سن دارم . الان که دارم اینو مینویسم باز باورم نمیشه که آزاد شدم . تو تظاهرات 18 تیر که با یکی از دوستام سوار موتور بودیم و دوستم داشت با موبایل فیلمبرداری میکرد توسط چند لباس شخصی مورد ضرب و شتم قرار گرفتیم . یه زن اومد ما رو از زیر دست اینا نجات بده که اون بیچاره هم کلی زدند .
ما رو انداختند توی یه مینی بوسی که پر از آدم کتک خورده و شل و پل بود مثل خود ما . مینی بوس ما رو به یه کلانتری برد . انقدر کتک خورده بودم که نفهمیدم کجا بود . بعد ما رو اونجا کنار دیور چیدند و منو دوستم کنار هم وایسادیم . بعد یه لباس شخصی قوی هیکلی اومد و یکی در میون میکشید بیرون و با تک پا سوار مینی بوسمون کرد و اون لحظه دیگه از دوستم خبر نداشتم و ندارم ما رو به همراه ده ها نفر دیگه به اردوگاه کهریزک بردند . باور نمیکنید حداقل اون اتاقی که ما رو بردند 200 نفر بودند . همه زخمی و باتوم خورده . صدای ناله همه جا رو فرا گرفته بود . با خودم گفتم اینا میخوان چی به سرمون بیارن . شاید فردا بریم دادسرایی .
زندانی . اونجا حداقل از اینجا بهتره . اصلا جا نبود که بشینی . تمام در و دیوار خون بود .
به فکر دوستم بودم آخه اون از بچه هایی نبود که بتونه این جور جاها رو تحمل کنه . تو این اوضاع و احوال کسانی که تو اتاق بودند شروع به گریه و زاری و ناله کردن و گفتن 1 نفر مرده . صدا از ته اتاق میومد ولی شاید باورتون نشه همه به هم چسبیده بودیم و نمیتونستیم تکون بخوریم . نگهبانای لباس شخصی اومدن تو و لامپارو شکوندن در تاریکی مطلق شروع کردن زدن . هر کی جلو دستشون بود میزدن . نیم ساعت حسابی کتک زدن . چند نفر از شدت کتک خوردن به کما رفتن شاید هم مردن .
بعدش چند تا چراغ قوه روشن کردن وانداختند تو صورت ما ها گفتند اگه صداتون دراد این باتوم ها رو میکنیم .. باورم نمیشد . فکر میکردم دارم کابوس میبینم
صادق که انگار ارشدشون بود جنازه اون کسی رو که مرده بود رو برداشت و تکیه جنازه رو داد به دیور چراغ قوه رو انداخت رو صورتش گفت ما حکم کشتن شما رو داریم . پس شانس بیارید و مثل این مادر ( به مرده ) نمیرید . هیچ صداتون رو در نمیارید . تا صبح اگه زنده موندید موندید . اگه نمردید که
گفت شما محاربه هستید . میدونید محاربه یعنی چی . یه نفر از اون جلو که پسری بود حدود 16 . 17 سال سن داشت گردنش رو گرفت به اینا بگو محاربه یعنی چی ! گفت نمیدونم . گفت غلط کردی ندونی ! شروع کرد به زدنش گفت بگو . بگو بگو . اونقدر زدش که از حال رفت . میگفت یعنی شیطان . یعنی خطا کار . انقدر زدش که چند نفر شدیدا اعتراض کردن . که اونها هم در حد مرگ کتک خوردن .
تو اون اتاق ما تا صبح حداقل 4 نفر کشته شدن
صادق نعره کشی و گفت اینجا از توالت فرنگی و مسواک و اینا خبری نیست همینجا کاراتون رو میکنید !!! . شیر فهم شدید ؟
هیچ آدم سالمی بین ما نبود و همه خون یا رو صورتشون لخته زده بود مثل من . یا چشمشون باد کرده بود مثل من . یا مثل خیلیا دست پاشون شکسته بود . به دلیل تاریکی مطلق من خیلیها را نتونستم ببینم
وقتی که در رو باز میکردند با دیدن نور چشممون شدیدا احساس ناراحتی عجیبی میکرد . فردای اون روز و روزهای دیگه رو به بدنرین شکل که توضیحش زمان بسیار میخواهد گذروندیم . به ما برای اینکه از گرسنگی نمیریم هر روز که نمیدانیم شب بود یا روز بود ! یک گونی ته مانده غذا که آن را با اشتیاق میخوردیم به ما میدانند . که داخلش تکه های نان . سبزی . برنج بود میدادند . که شخصی بین ما بود بنام دکتر زارع که میگفت یک پزشک است و مسئول تقسیم غذا بود . من ایشان و تعداد زیادی از هم بندانمان را که چند روز بود فقط صدای آنها را میشندم از صدا میشناختم تا اینکه بعد از چند روز صادق آمد و چند لامپ با خود آورد و ما را بعد از چند روز به محوطه کمپ برد . واااااای برا ما یک حس آزادی بود . آسمان ابی و نور خورشید برای ما تازگی داشت .
( در ضمن این را بگم که بخاطر این ما را به محوطه آوردند که کثافتها و مدفوع خود را از اتاق بیرون بریزیم ) معذرت میخوام که اینطور مینویسم ولی تا چند وقت دیگه که بقیه هم از زندان آزاد بشن بخصوص کمپ کهریزک اونها بهتر واستون توضیح میدن و مطمئن هستم این کمپ در بعضی موارد دست گوانتانامو و ابوغریب را طی این چند روز از پشت بسته .
به هر حال به گفته نوچه های صادق ما جزو اولین کسانی بودیم که بدون دادگاهی ! بامداد دیروز به خاطر شلوغی بیش از حد کمپ به بیرون انداختند . و ما را تهدید کردند که اگر جایی حرفی بزنیم ما را به قتل میرسانند . من بلافاصله با خانواده ام نیمه شب دیشب با موبایل یک عابر تماس گرفتم و اونها به سراغم آمدند . طعم آزادی خیلی شیرین است . اما به یاد داشته باشید که الان هزاران نفر تو اردوگاه کهریزک بدترین شرایط رو میگذرونن .
در ضمن اسامی چند نفر رو که تو این مدت جان خودشون رو فقط تو کمپ ما از دست دادن و من حفظ کردم رو میگم . در ضمن اگر این حیوان صفتها اینها رو به بیمارستان میبردند شاید الان زنده بودند
حسن شاپوری ( دانشجو )
زضا فتاحی ( دانشجو )
میلاد فاقد فامیلی ( اون پسره 26 . 17 ساله که توسط صادق شب اول به باد مشت و لگد گرفته شد و به کما رفت و اون رو با خودشون بردند . ولی دکتر هم بند ما و به قولی ارشد ما گفت اون از گوش و دهنش خون اومده و متاسفانه مرده )
مرتضی سلحشور
مراد آقاسی
محسن انتظامی
در ضمن اسامی تعداد زیادی از بازداشت شده ها رو تو کمپ خودمون دارم که اون رو هم تو این وبلاگ تا چند روز آینده میگم
خدایا ما رو از شر اینا راحت کن
باورم نمیشه که 24 ساعت پیش کجا بودم
خدایا عمه ایرانیها و آزادیخواهان رو هر چه سریعتر نجات بده
در ضمن احتمال میدم با تغییراتی که تو کمپ کهریزک پیش اومده اون بازداشتگاهی که رهبر فاسد قراره تعطیلش کنه همین کهریزکه . چون خیلی ها توش کشته شدند
رضا یاوری ( نام مستعار من )
6 مرداد ماه ساعت 1:10 دقیقه بامداد
به امید آزادی دربندان کهریزک

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر